بامن

این جوری کنار منی

بامن

این جوری کنار منی

پیام های کوتاه
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ , ۱۲:۱۸
    سلام
  • ۱ فروردين ۹۴ , ۰۹:۵۷
    سال 94
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۲۲
    .=|
اگه نمیتونی هرچی روبو هرکی بگی چشاتوببند،گوشاتوبگیر،نه ببین نه بشنوفقط حس کن،سعی کن به جاذبه غلبه کنی،سعی کن افتو از ام جی بیشترکنی بری بالاتواسمون فقط حسش کنی.اونوقت بگوهرچی تودلته ،فقط مواظب باش ازمدارزمین دورنشی،شهابا داغونت میکنن:)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۲۸
zahra :)
امروز1عالمه بچه هاسرصداکردن،الان همه رفتن بیرون خونه ساکت سا کت شد!یهویه جوری شدخونه،خوبه که همیشه باهمیم:)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۱
zahra :)
بچه هه یه لباس درست وحسابی تنش نبود،یه کفش حسابی پاش نبود،تواون موقع شب،تواون خیابون شلوغ سرگردونوتنهااماهنوزاصرارمیکرد:توروخدابخر... . آخه ادم بادیدن این صحنه چی بایدبگه...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۷
zahra :)
امشب بایدتاصبح بیدارباشموبدرسم،هی!امیدوارم خوابم نبره :)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۴۱
zahra :)
خدا که هر دفعه گرفتش یا اشغال بود، یا در دسترس نبود، یا تماس امکانپذیر نبود! تو لیسته تماسای خدا، من بلاک شدم!بلاکم کرده یحتمل!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۸
zahra :)

چندماه پیش یکی از معلمای مدرسمون اقاش به رحمت خدا رفت .من خیلی دلم میخواست تو مراسم دفن کردنش باشم ولی خوب نشد اما یکی از دوسام که اون جا بود میگفت وقتی داشن دفنش میکردن دخترش که 6سالشه داد زد گفت:نه نه پدرمو اینجا دفن نکنید اینجا تنهاست. سردش میشه.بیارینش تو باغچه ی خونمون دفنش کنید.نمیدونید این جمله چه قدر بدبود هر کی اونجا بود تا چند هفته افسردگی گرفته بود حالا خوب شد که من نرفتماااا.

می خوام الان یه دعا کنم:خدا جون ازت خواهش میکنم هیچ وقت عزیزترین ادمای زندگی یه بچه رو ازش نگیر.نگیر که گناه دارن .نگیر که این طوری چنان غمی تو وجود این بچه میندازی که هیچ وقت تمام نمیشه و همیشه باهاشونو .همیشه یه بغزی تو گلوشونه که نه میره یعنی نه کسی میتونه از بین ببرتش نه خودش از بین میره.یه غمی که همیشه باعث میشه هر خندشون پشش یه دنیا تلخی باشه.وهر وقت عزیزای دیگرانو میبینه یه دنیا رو سرش خراب شه.و هیچ وقت هیچ کس نمیتونه این جای خالی رو واشون پر کنه.خداجونم ازت خواهش میکنم:)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۳
zahra :)

امروز اومدم تو وبلاگم چنان شرمنده یکی شدم که نگو شرمنده شدم .خدا ببخشه .کارم اشتباه بود خیلی.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۵
zahra :)

من هنوز نفهمیدم که بعضی ادما ارزش خیلی چیزارو ندارن.حتی ارزش نگران شدن واسشون:)))))))

الان دیگه فهمیدم:)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۷
zahra :)

اگه هرکی منم منمشو زمین بذاره چی میشه........!!!!!:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۶
zahra :)

خوب توی زنگی دوطرف ماجراوجودداره که یک طرف خودتی و طرف مقابل تو اون.خودت که کارت معلومه تلاش و جنگیدن واسه ارزوها و رویاها و ایده الات و دعا کردن که به خوب ها برسی و خدا که کارش...

میگن کار خدا خیلی سخته.........از یک طرف بندش دعا میکنه که به خواستش برسه.........

ازیک طرف مصلحت حکم میکنه که به ان نرسه.....

حالا وسط گیر میکنه که ایا اجابت کنه یا نه........البته این چیزاییه که خیلی ها میگن نه من.....

راسش من خودم موندم.....نمیدونم چه چیزی درست و چه چیزی نادرسته.....

من حتی سر دعا کردنمم میمونم....میمونم اصرار کنم یانه.....خودم توی خودم....توی کارخدا.....

توی همه چیز موندم.....تومصلحت خدا موندم....نمیدونم چرا اصلا مصلحتشو درک نمیکنم.ای کاش هردفه  قبل هر کاری که واسم میکنه مصلحتشو بهم بگه:)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۸
zahra :)