بامن

این جوری کنار منی

بامن

این جوری کنار منی

پیام های کوتاه
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ , ۱۲:۱۸
    سلام
  • ۱ فروردين ۹۴ , ۰۹:۵۷
    سال 94
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۲۲
    .=|

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

چندماه پیش یکی از معلمای مدرسمون اقاش به رحمت خدا رفت .من خیلی دلم میخواست تو مراسم دفن کردنش باشم ولی خوب نشد اما یکی از دوسام که اون جا بود میگفت وقتی داشن دفنش میکردن دخترش که 6سالشه داد زد گفت:نه نه پدرمو اینجا دفن نکنید اینجا تنهاست. سردش میشه.بیارینش تو باغچه ی خونمون دفنش کنید.نمیدونید این جمله چه قدر بدبود هر کی اونجا بود تا چند هفته افسردگی گرفته بود حالا خوب شد که من نرفتماااا.

می خوام الان یه دعا کنم:خدا جون ازت خواهش میکنم هیچ وقت عزیزترین ادمای زندگی یه بچه رو ازش نگیر.نگیر که گناه دارن .نگیر که این طوری چنان غمی تو وجود این بچه میندازی که هیچ وقت تمام نمیشه و همیشه باهاشونو .همیشه یه بغزی تو گلوشونه که نه میره یعنی نه کسی میتونه از بین ببرتش نه خودش از بین میره.یه غمی که همیشه باعث میشه هر خندشون پشش یه دنیا تلخی باشه.وهر وقت عزیزای دیگرانو میبینه یه دنیا رو سرش خراب شه.و هیچ وقت هیچ کس نمیتونه این جای خالی رو واشون پر کنه.خداجونم ازت خواهش میکنم:)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۳
zahra :)

امروز اومدم تو وبلاگم چنان شرمنده یکی شدم که نگو شرمنده شدم .خدا ببخشه .کارم اشتباه بود خیلی.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۵
zahra :)

من هنوز نفهمیدم که بعضی ادما ارزش خیلی چیزارو ندارن.حتی ارزش نگران شدن واسشون:)))))))

الان دیگه فهمیدم:)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۷
zahra :)

اگه هرکی منم منمشو زمین بذاره چی میشه........!!!!!:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۳۶
zahra :)

خوب توی زنگی دوطرف ماجراوجودداره که یک طرف خودتی و طرف مقابل تو اون.خودت که کارت معلومه تلاش و جنگیدن واسه ارزوها و رویاها و ایده الات و دعا کردن که به خوب ها برسی و خدا که کارش...

میگن کار خدا خیلی سخته.........از یک طرف بندش دعا میکنه که به خواستش برسه.........

ازیک طرف مصلحت حکم میکنه که به ان نرسه.....

حالا وسط گیر میکنه که ایا اجابت کنه یا نه........البته این چیزاییه که خیلی ها میگن نه من.....

راسش من خودم موندم.....نمیدونم چه چیزی درست و چه چیزی نادرسته.....

من حتی سر دعا کردنمم میمونم....میمونم اصرار کنم یانه.....خودم توی خودم....توی کارخدا.....

توی همه چیز موندم.....تومصلحت خدا موندم....نمیدونم چرا اصلا مصلحتشو درک نمیکنم.ای کاش هردفه  قبل هر کاری که واسم میکنه مصلحتشو بهم بگه:)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۸
zahra :)

من این شعر سهراب خیلی دوست دارم به نظرم جالبه:)

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک‌های فواره در صفحه‌ی ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
 من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید

نظرتون:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۱
zahra :)
زمین جایی که اما هرکاری توش انجام میدن اسه اینکه به خواسته هاشون برسن.حالا به هر قیمتی.به قیمت سفیدی موهاشون یا در اوردن اشک ملت:)واقعا ارزششو داره؟به نظر من که نه:)خدا زمینو افرید که مارو به خودش نزدیک تر کنه.هه برعکس شد:)ما هرروزازش دورتر میشیم.هی دورتر دورتر:)فکر کنم داریم سرمونو با کارای بی خود گرم میکنیم که فراموشش کنیم؟خوش به حال ادمایی که این جوری نیستن:)بهش بفکرید:)
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۰۲
zahra :)

این وبلاگ یک وبلاگ عوچولوعه که واس منه:)

قراره توش خیلی چیزابنویسم ایشالا درست حسابی بنویسم:)ازشادی و غم خودمو ملت:)

خوش حال میشم نظراتتونو تو وبلاگم بیبینم:)

اگه انتقادی هم باشه درخدمتم(الکی):)

این وبلاگ و نوشته هاش تقدیم همه ی ملت:)راستس این صفحه زمینه وبلاگم موقته قرار یکی خفنشو بسازم هر وقت وقت کردم البته:)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۰۲
zahra :)